سفارش تبلیغ
صبا ویژن


دل نوشته های دوری

دو هفته از دیدنت میگذره و دلم بی قرار دیدار دوباره توست...

جانم در دستان توست، نفسم که بالا نمیاد و تلوزیون هم داره با نوای نی منوبیشتر آتیش میزنه چکار کنم که بتونم این چند روزی رو هم که مونده، سر کنم . امروز عصر اونقدر دلم تنگ چشمات شده بود که...

وای وای وای چشمات، از دست تو هر چی سعی می کنم که بیشتر از چند لحظه بهشون نگاه کنمنمی تونم یعنی دست خودم نیست زودی اشکش سرازیر میشه، نمی دونم چکار کردی با این دل ولی خوب اینو می دونم که جدایی از هر نوعش که باشه داره جونم رو به لب میاره .اونقدر دلم تنگ حضور نابت شده، اونقدر دلکم شونه هاتو بهونه میکنه که همش میرم سراغ عکسهات و هی نگاشون میکنم، هی نگاشون میکنم دست آخرم که دلم نمیاد کامپیوتر و خاموش کنم سرمو میزارم رو میز و خواب رو جستجو میکنم بلکه بتونم تو خواب باهات حرف بزنم. بهت زل بزنم و بهت بگم دوستت دارم خیلی خیلی خیلی ...

دستانم رو به آسمان آسمانه را طلب میکرد...

گفتم: این روزها دل خیلی بهانه تو را می گیرد، هوای دیدن تو را دارد.

گفت: می دانم همه چیز بهانه ای است برای شانه به شانه، درحال و هوای با هم بودن، رفتن، نشستن، گریستن.

گفتم: چراگریه! رفتن ونشستن درست اما گریستن را نمی خواهم، نه !

گفت: برای حرمت نگاه تو، برای یک دل دریا حرف نگفته.

گفتم: برای هر آن چه که گفتم و گفتم

گفت: برای آنچه خواستم و بودی، خواستی و بودم و برای هر آنچه که نمی دانم !

گفتم: درتمام این همه سالها، که همه از یادش برده بودند تو تنها کسی هستی که هستی !

گفت:در این دل دل واپسی، عزیز دل! وقتی تو هستی انگار همه نیستند. شب از آن شب ها که در عمرت کم دیده ای دریا دریا ستاره...

دستامو میزارم تو گرمای دستات و ذوب میشم و پرواز میکنم و ...

ناگهان چشمامو باز میکنم و تو رو نمیبینم اشکام ردی از خودش رو صورتم تا انتهای یقه پیرهنم می کشن و منو بیشتر داغ می کنن .

و هر چی سعی کردم که دوباره چشمامو ببندم تا دوباره ببینمت نتونستم ، چرا که تو بالای سرم نشسته بودی و سرم رو دامنت بود.

فدایی لحظه های عاشقانه تو

 


نوشته شده در چهارشنبه 90/1/31ساعت 9:16 عصر توسط شاهد آسمانه نظرات ( ) |



Design By : Pars Skin


---

ابزار متحرک زیباسازی وبلاگ


---

کد تغییر شکل موس