دل نوشته های دوری
سلام شریک رازهای بی صدا... خوبی گلم... فدای این همه مهربونیت بشم. الان که دارم اینها رو مینویسم دلم از همه جا همه کس گرفته و دلتنگتر از هر روز آرزو میکنم لااقل کاش تو در کنارم بودی تا کمی سبک میشدم. صبح نباید از خودم میگفتم تا تو رو رنجور دلنگران میکردم نباید اینچنین باز میکردم که شاهد اشک تو باشم ،ولی! چه کنم گرفتارتم دیگه نمیتونم چیزی از تو پنهون کنم تو دیگه درون منی از جنس خودمی،دیگه دو نفر نیستیم یک نفریم،محرمیم به اسرار هم... پس اگه چیزی گفتم و شنیدی دلگیر نشو نگران نباش کنار بیا... رقته رفته خواهی دید که اونی که فکر میکردی نیستم وواقعیت چیز جز ظاهر دنیایی منه. ولی اینو بدون هر چی باشم و هر کجا باشم یه دل دارم که توش هم غم داره هم غصه، این دل من تو رو داره و دوستت داره حتی اگه فحشم بدی نگام نکنی بازم همون دل سپرده توام. اگه بگم خسته ام میترسم بگی چه نا امیده چه نا شکره ... ولی واقعا از خودم خسته ام . زمان رقص من و تو زمان وصل یار است دل من در گرو این همه نیاز است آسمانه ی من در کنج دلم شب و روز صدایم میکند... با تو ام ای دوست. نمیداند کیستم ورنه نگاه هم نمیکند ما خود دل به او بسته ایم هرچند سیه کارم ... عزیزم، نگارم، شیرن عسلم دلم برات یه ذره شده. تنهام نذار تنهات نمیذارم.
Design By : Pars Skin |