سفارش تبلیغ
صبا ویژن


دل نوشته های دوری

سلام راز من... خوبی؟

از اولش میترسیدم وجودم و برات خالی کنیم... حس درونیمو ریختم جلوی پات ولی با ترس... میدونی چرا؟ چون میدونستم توحرف حرف اونارو میبری تو خودت و  دنیای منطقی و عالی خودتو خراب میکنی. میدونم که باز شدن قلبم برای ورود تو یعنی دیدن خیلی چیزها و تجربه کردن آسمانه ای دیگه... این عشق و صفا که تو داری باید جای دیگه تجربه کنی نه در آغوش من. برخورد بدن رنجور من و تو به هم آتشفشانی از غنچه های نشکفته بوجود میاره که نه من و نه تو تا حالا  نه دیدیم و نه تجربه کردیم. اینکه عشق و صفای تو به پای کسه دیگه باید باشه برا اینکه خنثی میکنه. ولی منو تو جرقه های از نور درست میکنه که آتشی بپا میکنه که این آتش جز با اشک من و تو خاموش نمیشه... ولی چه کنم گفتی میخوای آزاد باشی و بی خیال آنچه در آینده میخواد بشه ... منم دیوونه تر از تو همه جا در کنارتم...

بگذریم

بازم خوندن این ستاره ها منو برد تو اعماق دوست داشتنها... بازم قشنگ نوشتی و منو بفکر فرو بردی... نمیتونم اظهار نظری در مورد عمق وجودی تو کنم ولی میتونم بگم میفهممت برا همین باهاتم...

از بغض گفتی میخوام تکمیلش کنم

بغض ساحل شنی دریاست که دلتنگی ردپایی از خود را روی آن میگذارد تا خود را به دریای غم برساند و....

دل آدم وقتی میگیره،دلتنگ میشه،درد میگیره تپش تند قلب تمام وجود آدم و فرا میگیره تب دوست داشتن را از 37 درجه میگذرونه. غم تحمل قفس کوچک دل را نداره با تپشهای تند با کمک نفسهای داغ خود را به بالا میرسونه تا فریادی برای شنیدن بشه... ولی "گلو" نیز تحمل این بار را نداره و "بغض" میشود در گلو. این دلتنگی،غم و شادی چاره ای جز فوران از این تن رنجور رو نداره. دست به دامن مروارید سیاه چشم میشه تا او کمکش کنه... چشم که دنیا دیده است و میدونه فریادها را کسی نمیشنوه سعی میکنه این جنبجوش غم رو ارام کنه و اشک را سرازیر میکنه... اشک از چشم در مسیر خود گونه های سرخ شده از تب را خنک میکنه به گوشه ی لب میرسه... صدای ناله را از لب خارج میکنه و مسیر خود را ادامه میده تا سرازیر بشه و قطرات کوچک اشک بر روی قلب پر تپش و داغ میچکه و مرهمی بر دل میشه ولی روز از نو روزی از نو...

چشم...

چرا ما چشمانمان را زمان خوابیدن می بندیم ؟

چرا ما چشمانمان را زمان گریه کردن می بندیم ؟

چرا ما چشمانمان را زمان تصور گردن و اندیشیدن می بندیم ؟

چرا ما چشمانمان را زمان بوسیدن می بندیم ؟

زیرا بیشتر چیزهای زیبا در جهان قابل دیدن با چشم ظاهری نیستند و با چشم دل می توان آنها را کشف کرد .

و اما اشک

اشک یعنی گریه قلبی سرخ

 اشک یعنی گریز از تنهایی

اشک یعنی زلالی یک عشق
اشک یعنی سر چشمه پاکی

اشک یعنی یک قطره خوبی

شاید هم یک دریا غم!!!!!!!

 

 

گریه کنید تا دریا شوید!!!!!

حالا شما بگویید:
اشک چیست؟

 و انگار چشمها خشک شدند
اشکی بریزید از شوق!!!!!!

 


نوشته شده در دوشنبه 90/2/5ساعت 7:57 عصر توسط شاهد آسمانه نظرات ( ) |


<      1   2   3   4   5      >

Design By : Pars Skin


---

ابزار متحرک زیباسازی وبلاگ


---

کد تغییر شکل موس